ای فروزان تر از ستاره وگل
دلگشاتر ز سوسن و سنبل
در زلالی چو چشمه سارانی
باصفاتر از هر گلستانی
بی نظیری ز بس که زیبایی
نزد من چون عروس گل هایی
آسمان سا، چو سرو احساسی
در تماشا بلور والماسی
در تب وتاب عشق می سوزم
کی فروزان کنی شب وروزم؟
شوق دیدار با تو را دارم
تا به پایت ستاره ها دارم
در ضمیرم بجز تو نیست کسی
کس ندارم بجز تو دادرسی
|
کاشکی من هم،دلی همچون شهیدان داشتم
تا که در صحرای سینه لاله ای می کاشتم
کاشکی در من توان دل بریدن بود،کاش
تا که دست از دامن این خاک بر می داشتم
|
|